معنی مارکی بر خودرو

حل جدول

فرهنگ معین

مارکی

[فر.] (اِ.) عنوان نجبای اروپا، بین دوک و کنت.


خودرو

(اِ.) اتومبیل، (ص فا.) آنچه که به خودی خود راه بیفتد. [خوانش: (~. رُ)]

گیاهی که به خودی خود روییده شود، کسی که تعلیم و تربیتی ندیده. [خوانش: (~. رُ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

مارکی

عنوان اشرافی مردانه در بعضی کشورهای اروپا بین دوک و کنت،


خودرو

هر نوع وسیلۀ نقلیه‌ای که با موتور حرکت می‌کند، به‌ویژه اتومبیل،

(زیست‌شناسی) ویژگی گیاهی که تخم آن را نکاشته باشند و به خودی خود روییده باشد، خودرسته،
[مجاز] ویژگی کسی که بدون تعلیم و تربیت رشد کرده باشد،

فرهنگ فارسی هوشیار

مارکی

(اسم) عنوان نجبای اروپا بین دوک و کنت.

لغت نامه دهخدا

خودرو

خودرو. [خوَدْ / خُدْ رَ / رُو] (نف مرکب) آنچه آدمی یا ستور آنرا نبرد. آنچه بخویشتن رود. آنچه بی اسب رود مثل اتومبیل و غیره. (یادداشت بخط مؤلف).

خودرو. [خوَدْ / خُدْ] (نف مرکب) که نکِشته و ننشانده اند. که تخم آن نکشته اند. که بی افشاندن تخم یا غرس نهال روید. نبات وحشی. دیمی. که بی کشتن روید. (یادداشت بخط مؤلف). خودرسته و بخودی خود سبزشده ناکاشته. (ناظم الاطباء). خودروی:
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است
که داغدار ازل همچو لاله ٔ خودروست.
حافظ.
|| رنگ ناکرده که دارای رونق طبیعی باشد. (ناظم الاطباء). خودروی. || نودولت. نوکیسه. تازه بدوران رسیده. ندیدبدید. (یادداشت بخط مؤلف). خودروی. || بدون تربیت و بالیدگی و نمود بخودی خود. (ناظم الاطباء). خودروی. || (اِ مرکب) گل لاله. (ناظم الاطباء). خودروی.


علی آباد مارکی

علی آباد مارکی. [ع َ دِ] (اِخ) دهی است کوچک از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 5 هزارگزی باختر راه دوساری به سبزواران. دارای 15 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کلمات بیگانه به فارسی

خودرو کروکی

خودرو روباز

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خودرو کروکی

خودرو روباز

فارسی به عربی

خودرو

آلی، سیاره

معادل ابجد

مارکی بر خودرو

1289

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری